به گزارش مشرق، در بخشی از خاطرات خانم صباح وطنخواه آمده است:
«شهر با سلاحی که مردم بهش خمسه خمسه میگفتند، زیر آتش گرفته شده بود. صدای انفجارهای پی درپی مرتب به گوش میرسید.
برگشتیم خانه. در راه برگشت، الهه از اتفاقاتی که پریروز و پریشب توی خرمشهر افتاده بود حرف میزد. میگفت یکی از اولین جاهایی را که عراق زده، مدرسۀ سالور در محلۀ طالقانی بوده.
با اینکه دانشآموزی در آن نبوده، اما زن و مرد فراش مدرسه هر دو شهید شدهاند. بعد هم که جاهای دیگر از محلۀ طالقانی را زده بود و آنطور که میگفتند بین هفتادوپنج تا صد نفر شهید و نزدیک سیصد نفر مجروح شده بودند.
وقتی رسیدیم خانۀ خاله مریم، مامان و شهناز رفته بودند خانهمان دنبال آقام. میخواستند هرطورشده او را با خود بیاورند. دور هم که جمع بودیم خیالمان راحتتر بود. این طوری دلنگرانش بودیم. نمیدانستیم الآن چه میخورد و چهکار میکند.
توی خانه صدای انفجارهای دور و نزدیک مرتب به گوشمان میخورد. ساعتی نبود که بدون سروصدا بگذرد. تقریباً یک ساعت از رفتنشان میگذشت. در این سروصداها دلواپس مامان و شهناز بودیم»
خاطرات خانم صباح وطنخواه که از مجاهدان شهر خرمشهر بودهاند، در کتابی با نام صباح به قلم خانم فاطمه دوستکامی نوشته شده و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.